ظهور چين؛

نظم چندقطبي غير منازعه آميز


مقدمه

نظم،مجموعه نهادها،روابط و تعاملات ميان دولت‌ها به عنوان تنها عضو رسمي نظام بين‌الملل را شامل مي‌شود كه مي‌تواند بعد منطقه‌اي و بين‌المللي داشته‌باشد.از نگاهي رئاليستي ساير نهادها و موسسات كه ساخته شده دولت هستند،نقش قطعي در ايجاد و حفظ نظم ندارند و بيشتر ابزاري در اختيار دول قدرتمنداند.نظم‌ها سير صعود و افول مختص به خود را دارند،در واقع هيچ نظمي تا ابد پايدار نخواهد بود.ساخت نظم با توجه به تعداد قطب‌هاي قدرت در آن مي‌تواند تغيير كند،كه اين تغيير معمولا همراه با جنگ‌هاي بزرگ است.ساختار سيستم بين‌الملل تغييراتي از كنسرت قدرت‌ها،ساخت نظم دوقطبي و تك‌قطبي به خود ديده،حال پرسشي را مي‌توان مطرح كرد كه ساختار كنوني به چه سمت‌وسويي در حركت است؟اكنون مي‌توان نشانگاني دال بر ظهور عصر چندقطبي با ظهور چين را در عرصه‌اي غير منازعه‌آميز مشاهده كرد.از منظر واقع‌گرايي ناقوس مرگ نظام تك قطبي به صدا درآمده است و آواي نظمي با چند قطب قدرت با قدرت‌گيري غيرمنازعه‌آميز چين به گوش ميرسد.

چين؛قدرت بزرگ در حال ظهور

امروزه ظهور اژدهاي سرخ را مي‌توان نمود بازتوزيع قدرت در سيستم بين‌المللي دانست.ظهور و بروز روزافزون چين در عرصه اقتصادي،سياسي،فرهنگي،سايبري،فناورانه،زيست محيطي امري انكارنشدني و محرز است.

با گذشت چهار دهه از شروع اصلاحات اقتصادي چين،امروزه پكن با گسترش تجارت و اعمال ايده‌هاي نوين چون ابتكار يك كمربند،يك جاده كه حول محور گسترش ارتباطات با كشورهاي آسيايي ايجاد شده‌است تواني گسترده را جهت سوق به قدرتي بزرگ يافته‌است.برآوردها نشان از اين دارد كه تنها با درنظر گرفتن مقياس توليد ناخالص داخلي،رشد روزافزون چين تداوم خواهد داشت و در چند دهه آتي از ايالات متحده پيشي خواهد گرفت كه اين امر در عرصه سياسي نيز چين را مبدل به بازيگري با نفوذ در حوزه منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي و در آينده نه چندان دور بين‌المللي خواهدكرد.

چين در عرصه سياسي به عنوان قدرتي با استقلال عمل ايفاي نقش مي‌كند؛امروزه شاهد عملكرد فعالانه اين كشور در عرصه سياسي خاورميانه،آسياي مركزي و قفقاز،ميان دول اروپايي،در عرصه سياست‌گذاري سازمان ملل و آسياي شرق هستيم.به گونه‌اي كه با عملكرد خود در تقابل با يك‌جانبه‌گرايي ايالات متحده برخواسته است.حضور و رهبري چين در نهادهاي چون شانگهاي و بريكس با عملكرد اقتصادي سياسي شاهدي كوچك بر اين مدعاست.

اين قدرت برتر آسيايي توان خود را در زمينه تلاش در جلوگيري از تغييرات آب‌وهوايي و مبدل شدن به قدرت برتر سبز به نمايش گذاشته‌،حيطه‌اي كه در آن برتري چين نسبت به ايالات متحده محرز شده‌است.چين امروز قدرتي سبز است و با سرمايه‌گذاري و ابتكارات نوين در حوزه زيست محيطي اين عرصه را تصاحب كرده‌است.

علاوه بر حوزه قدرت سخت،در عرصه قدرت نرم نيز چين با القائات فرهنگي خود با منشايي از يك تمدن بزرگ در پي گسترش حوزه نفوذ خود برآمده كه نمود آن در اعمال سياست‌خارجي اخلاقي پكن است كه خط بطلاني بر سياست خارجي بي‌محابانه ترامپيستي ايالات متحده به عنوان قطب ديگر قدرت خواهدبود.

آينده چين و نظام چندقطبي

برخي از رشد محسوس قدرت چين با عنوان"شوك چين"ياد مي‌كنند.در مطالعه‌اي تخمين زده‌شد كه رابطه مستقيمي ميان جابه‌جايي مشاغل توليدي ايالات متحده و افزايش نرخ واردات از چين وجود داشته‌است(بازده زماني1999-2011).گزارش سال 2018وزارت دفاع آمريكا ترقي سياست‌هاي صنعتي چين را تهديد ويژه‌اي براي امنيت اقتصادي ايالات متحده دانسته البته اين امر براي اروپا نيز محرز است چرا كه كميسيون اتحاديه اروپا نيز چين را رقيب اقتصادي خود مي‌داند.دونالد ترامپ در ابتداي حاكميت خود،رسوخ چين را به عرصه نظام تك‌قطبي به خوبي درك‌كرده و با ابزارهاي گوناگون در پي ممانعت از رشد لجام‌گسيخته آن برآمد.سياست‌هاي اتخاذي وي كه به مرور كنگره را نيز با خود همراه كرد در قالب جنگ تجاري با چين بروز يافته است.اكنون اين جنگ تجاري به رغم مذاكرات طرفين حدت يافته و در تازه‌ترين اقدام،آمريكا در پي افزايش 25درصدي ميزان تعرفه‌ها برآمده كه ارزش كالايي بسيار بالايي حدود 200ميليارد دلار را شامل مي‌شود.عواقب اين جنگ به نحويست كه كنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل اعلام داشته كه جريان جهاني سرمايه‌گذاري مستقيم خارجي در سال گذشته به ميزان 13درصد كاهش يافته است.

روابط چين و ساير نقاط جهان در مرحله جديدي قرار دارد؛جريان تجارت،سرمايه و فناوري بين چين و ساير دولت‌ها و مشخصا حجم تجارت چين از 470 ميليارد دلار سال 2000 به 4.3 تريليون دلار در سال 2017 افزايش يافته‌است.امروزه چين قدرت خويش را در سراسر نظام بين‌الملل گسترانيده‌است.يكي از اين نمودهاي قدرت را مي‌توان ابتكار كمربند و جاده شي جينپينگ دانست.اين طرح عظيم اقتصادي ارتباطي با ابعاد سياسي،مجموعه‌اي از تبادلات تجاري درهم تنيده و پروژه‌هاي زيربنايي در سراسر اوراسيا و اقيانوس آرام است كه بيش از 68 كشور و 4.4 ميليارد نفر و قابل ذكر آنكه تا 40 درصد از توليد ناخالص داخلي جهاني را شامل مي‌شود.

گامهاي مستحكم چين در كسب جايگاه برتر در ساختار نظام بين‌الملل آواي زوال نظم تك قطبي را رساتر كرده است.بايد گفت كه در سير جنگ تجاري،چين به دنبال بازارهاي مصرفي نوين جهت رسوخ بيشتر خواهد گشت و با هماهنگي سياست‌هاي اتخاذي چين با ساير دولت‌ها نظم جهان دچار تحول خواهدشد.امري كه از منظر تحليلگران تا 2030بسيار ملموس‌تر خواهد بود.

نظام چندقطبي غيرمنازعه‌آميز

تغيير ساختار توسط قدرت‌هاي بزرگ و با ماهيتي منازعه‌آميز تعريف شده‌است؛آخرين تغيير عظيم ساختاري،تحول از ساخت دوقطبي ايالات متحده-شوروي به ساختي تك قطبي بوده‌است.اين در حالي است كه چين در صورتي تغيير ساخت قدرت را رقم مي‌زند كه منازعه نظامي رخ نداده‌است.تفاوت تغيير ساختار كنوني در غير منازعه‌آميز بودن آن است.اصول و راهبرد چين به عنوان قدرت نوظهور در هماهنگي تقريبي با ساختار كنوني نظام بين‌الملل است.

دلايل غيرمنازعه‌آميز بودن اين تحول قدرت را مي‌توان در مفاهيم جهاني شدن،گسترش وابستگي متقابل،با شاخص‌هاي همچون عرصه گسترده مبادلات اقتصادي و پيوستگي مالي چه در ميان ايالات متحده و چين به عنوان رقبا و چه در كل ساختار نظام بين‌الملل دانست.از شاخص‌هاي بسيار مهم وابستگي متقابل را مي‌توان به حداقل رسيدن منازعه و كشمكش ميان دول بهم پيوسته دانست.امروزه ابعاد گوناگون جهاني‌شدن با تاكيد بر جهاني‌سازي اقتصادي به گونه‌اي رشد يافته كه بر ساير حوزه‌هاي سياسي تاثيري قابل توجه دارد.امري كه به سهولت در ارتباطات چين و آمريكا قابل مشاهده‌است؛به لحاظ اقتصادي، دو ملت چين و ايالات متحده به هم متصلند كه خود تصور منازعه را منتفي مي‌كند.

ژوزف ناي در يكي از آخرين تحليل‌هاي خود اظهار داشته كه رقابت ميان ايالات متحده و چين به حوزه‌اي جهت همكاري مبدل خواهدشد.ناي رابطه ميان آمريكا و چين را رقابت همكاري‌جويانه مي‌خواند.به نظر وي جنبه‌هايي چون حكمراني در عرصه روابط سايبري بدون همكاري قابل تحقق نيست و حتي با وجود عرصه‌هاي رقابتي و تفاوت سيستم اجتماعي،ميان مردمان دو حكومت سطوحي از همكاري وجود دارد كه به مرور تسري ميابد.

نتيجه‌گيري

رقابت شديد ميان آمريكا و چين را مي‌توان ويژگي محوري قرن بيست و يكم دانست.اكنون نظم بين‌المللي رنگ و بوي نظامي چندقطبي به خود گرفته است.با خيزش اژدهاوار چين در كنار احيا دوباره قدرت روسيه مي‌توان شاهد تغييري بنيادي اما به دور از منازعه نظامي بود.تغيير از ساخت تك قطبي به عرصه نظمي چند قطبي با محوريت كشوري آسيايي چون چين مي‌تواند گامي نو و عرصه‌اي متوازن براي رشد ساير كشورهاي آسيايي فراهم كند.در حقيقت نظم چندقطبي به وجود آمده را مي‌توان فرصتي جهت رشد و توسعه ساير كشورهاي غير غربي دانست.كشورهاي غير غربي همگام با بروز و ظهور اين ساختار چندقطبي كه به مراتب از ساختي دوقطبي با ثبات‌تر خواهد بود مي‌توانند با تغييراتي زيرساختي زمينه رشد كشور خود و بهره مكفي از ساخت نوين را ببرند كه ايران اسلامي نيز به جهت درمسير توسعه بودن از اين امر مستثني نيست.